چکیده:
اين نوشتار به معرفى روش تفسير منهج الصادقين مى پردازد.
نويسنده نخست مفسر را به صورت فشرده معرفى مى كند. آنگاه تفسير منهج الصادقين را معرفى و ديدگاه مفسر را راجع به تفسير قرآن توضيح مى دهد. در ادامه تفسير منهج الصادقين را از ابعاد روائى و بهره گيرى از فنون ادبى بررسى مى كند.
كليد واژهها: ويژگى هاى تفسير، منهج الصادقين، ملا فتح الله كاشانى، ويژگى هاى ادبى منهج الصادقين، ويژگى هاى روائى منهج الصادقين.
هدف از روش شناسى تفسير ملاّ فتح اللَّه كاشانى تشخيص اين مطلب است كه مستند يا مستندات ملاّ فتحاللَّه در سخنى كه آن را ساخته و پرداخته كرده و به عنوان تفسير كلام خدا و معنا و مقصود آيات الهى قلمداد كرده است، چيست؟
آيا به خود قرآن استناد كرده است يا به اجتهاد شخصى؟ و آيا به معناى لغوى و قواعد صرف و نحو عربى تكيه كرده است يا نه؟ آيا به روايات استناد كرده است يا به شهود و مكاشفه؟
آنچه مى توان گفت اين است كه ملاّ فتح اللَّه در تفسير خود به نكات ادبى، آيات قرآنى، روايات و شأن نزول استناد كرده است. ولى استفاده از هر يك از اين مستندات در تفسير او به يك اندازه نبوده است.
در اين نوشتار در آغاز به معرّفى مفسّر و انگيزه او از نوشتن تفسير اشاره مىكنيم و سپس به روشهاى او در تفسير مىپردازيم.
ملاّ فتح اللَّه بن شكر اللَّه كاشانى، فقيه، متكلّم و مفسّر دوره صفويه (شاه طهماسب) است. و از شاگردان على ابن الحسن الزوارى مفسّر مشهور است كه با همين واسطه از مرحوم شيخ على كركى روايت مى كند.
ملاّ فتح اللَّه در سال 988 هجرى وفات يافته است.2 و مقبره او هم اكنون در ابتدا ى جاده قمصر كاشان قرار دارد منطقه مسكونى كه حوالى آرامگاه او واقع شده، امروز به نام منطقه ملاّ فتح اللَّه مشهور است.
آثار او عبارت است از: منهج الصّادقين فى الزام المخالفين، خلاصة المنهج، و زبدة التفسير، كه هر سه كتاب در تفسير قرآن است. علاوه بر اين سه كتاب تفسيرى، قرآن را نيز ترجمه كرده است. كتاب ديگر او ترجمه احتجاج طبرسى تحت عنوان «كشف الاحتجاج» است كه آن را به شاه طهماسب صفوى تقديم كرده است. و «تنبيه المخالفين و تذكرة العارفين» كتاب ديگر او در شرح نهج البلاغه است.
در اعيان الشيعه علاوه بر آثارى كه رياض العلماء به ملاّ فتح اللَّه نسبت داده است، دو اثر به نام هاى ملاذ الفقهاء و مادة التاريخ را از جمله آثار ملاّ فتح اللَّه ذكر مى كند كه به نظر مى رسد اشتباهى رخ داده باشد. آنچه در بعضى مكتوبات از جمله مقدّمه مرحوم شعرانى بر تفسير منهج الصادقين آمده است اين است كه ماده تاريخ وفات ملاّ فتح اللَّه ملاذالفقهاء است، نه اينكه ملاّ فتح اللَّه كتابى به اين نام داشته باشد.
فقها را چو ملاذى به جز قرآن قدوه نبود
بهر تاريخ نوشتند ملاذ الفقهاء3
با روى كار آمدن دولت صفويه در ايران حركت تفسيرى شيعه مثل ديگر فعاليتهاى فرهنگى نضج مىگيرد به طورى كه بيشترين آثار قرآنى اين دوره به زبان فارسى است، جوامع التفسير، مواهب عليه، منهج الصادقين، خلاصه منهج، تفسير شاهى، تفسير خواجه شرف الدّين الهى، ترجمة الخواص زواره اى و تفسير دولتشاهى از جمله تفاسير و ترجمه هاى فارسى اين دوره است.4
از جمله مفسّران و متكلّمان دوره صفويه مرحوم ملاّ فتح اللَّه است. او علم به قرآن را به دليل اين كه خاستگاه اصول و فروع اسلام است، تنها علمى مى داند كه هم موجب سعادت اخروى و هم ضامن اصلاح امور دنيوى است.5 مفسّر سخن خود را به سعدبن قتاده مستند مى كند كه گفت مراد از حكمت در آيه «وَ مَنْ يؤت الحكمة فقد اوتى خيراً كثيراً» (بقره /269) همان علم قرآن است. و نيز به اين سخن رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم تمسك مىجويد كه فرمود: «علم قرآن علم اوّلين و آخرين است». و براى اصل بودن علم قرآن، حديث عرضه را تمسّك مىجويد. «اذا جائكم عنّى حديث فاعرضوا على كتاب اللَّه فما وافقه فاقبلوه و ما خالفه فاعرضوا عنه»به عنوان دليل ذكر مى كند.6 ملاّ فتح اللَّه از يك سو آموختن علم قرآن را كه اصل علوم شريعت است ضرورى مى داند و از سوى ديگر استفاده از تفسيرهاى عربى به خاطر مشكل بودن آنها را مانع فراگيرى علم قرآن براى غير عربها مى داند.
وجود بحثهاى تفصيلى در لغت و ذكر مباحث قرآن و پرداختن به فروعات و استفاده از واژه هاى كهن فارسى و وجود عبارات نامفهوم در تفسيرهاى فارسى را مورد انتقاد قرار مى دهد و تفسير كاشفى را به خاطر ايجاز و اختصار مىپسندد. و به دليل بلاغت و فصاحت مىستايد. اما چون بر خلاف مذهب شيعه از روايات اهل البيتعليهم السلام چيزى نقل نمى كند به مار زرنگار تشبيه مى كند.
كاشفى در نيمه اوّل سده نهم به دنيا آمد و در سال 910 درگذشت، يعنى فاصله او با ملاّ فتحاللَّه نزديك به يك قرن است؛ زيرا همانگونه كه ياد شد تاريخ وفات ملاّ فتحاللَّه 988 است. ملاحسين كاشفى چهار تفسير به نامهاى جواهر التفسير، جامع الستين يا تفسير سوره يوسف، مختصر الجواهر و مواهب عليه دارد. ملاحسين در عصر حاضر به خاطر كتاب «روضةالشهداء» معروف و مشهور است، «مواهب عليه» كه بعد از فوت كاشفى به تفسير حسينى معروف شد در سال 897 در هرات به نگارش درآمده است. اين تفسير به روش اهل سنّت نوشته شده است و از اخبار و احاديث اهل البيت ذكرى به ميان نمىآورد. گفته مى شود شاه طهماسب از استاد ملاّ فتحاللَّه يعنى على بن حسن زوارى مى خواهد كه تفسيرى به فارسى بنويسد تا جانشين تفسير كاشفى شود و او تفسير ترجمه الخواص را به فارسى مى نويسد بعد از او شاگردش ملاّ فتحاللَّه به امر شاه طهماسب تفسير ديگرى مى نويسد به نام منهج الصادقين فى الزام المخالفين كه مانند ترجمة الخواص آيات را جزء به جزء ترجمه و تفسير مى كند و در آن به روايات اهل بيت توجه خاصّى نشان مى دهد تا تفسير كاشفى را تحت الشعاع قرار دهد.7
به هر حال براى نوشتن تفسيرى براى فارسى زبانان كه هم مطابق قرائت سبعه باشد و هم معانى قرآن را آشكار كند، تصميم مىگيرد در تفاسير عربى و فارسى، منابع تاريخى، حديثى، كتب كلامى، اصولى و فقهى كندوكاو كند و تفسير خود را از آنها انتخاب نمايد. به گونهاى كه تفسيرش بر اسباب النّزول و احاديث نبوى اخبار معصومينعليهم السلام مبتنى باشد و در آن تناسب و آيات و سوره ها ذكر گردد و در ضمن تفسير آيات الاحكام، فقه شيعى مطرح گردد و به مناقب معصومينعليهم السلام و جواب شبهات مخالفين پراخته شود.8
مفسّر مقصود اصلى خود را از نگارش اين تفسير، تبيين راه ائمه معصومينعليهم السلام و ارايه برهان عليه مخالفين مى داند و لذا نام تفسير خود را «منهج الصادقين فى الزام المخالفين» مى گذارد.
و به نام پنج تن آل عبا آن را در پنج جلد قرار مى دهد. و در مقدمه آن ديدگاههاى خود را در علوم قرآنى طى 10 فصل بيان مى كند.9
تفسير «منهج الصادقين فى الزام المخالفين»، از جمله تفاسيرى ترتيبى است كه مى توان آن را واعظانه ناميد. زيرا اين تفسير زبانى عاميانه دارد و در آن به داستان و قصه بسيار توجّه شده است.
قصّه محورى و تنوّع در مطالب و ذكر روايات بدون سند و عدم نقد متن و سند روايات از ويژگىهاى اين تفسير واعظانه است.
گرچه تقسيم بندى تفاسير و قرار دادن تمامى آنها در يك مدل فراگير، كارى دشوار و در حد محال است ولى قالب بندى طيف گرا مى تواند تا حدى كار را آسان كند. لذا اگر گفته مى شود منهج الصادقين يك تفسير واعظانه است و در اين گونه تفاسير، منقولات، و داستانها و قصّههاى ذكر شده بى سند هستند و سند آنها لحاظ نمىشود، منظور اين است كه مفسّر در اغلب منقولات خود به ذكر سند توجّه نداشته است. حالا چه اين تفاسير به صورت شفاهى براى مخاطبان بيان شده باشد و يا به صورت كتبى در اختيار قرار گرفته باشد. البته نمى توان صرف اينكه اين تفاسير از سوى واعظان نوشته يا گفته شده است آنها را تفسير واعظانه ناميد. بلكه در اين تقسيم بندى ويژگىهاى متن تفسير مورد نظر است.
شيوه كار ملاّ فتح اللَّه در تفسير واعظانه خود تقطيع آيات است؛ بطوريكه مراجعه كننده مى تواند با حذف روايات و نقلقولهاى تفسيرى و ادبى، يك ترجمه فارسى از قرآن را به سبك دوره صفويه از منهج الصادقين استخراج كند، در اين تفسير معادل فارسى مفردات قرآن به صورت جداگانه ذكر شده و غالباً مفسّر از منابع مورد استفاده خود نامى نمى برد و يا صرفاً به ذكر نام گوينده يا نام كتاب مورد استفاده شده بسنده مىكند. ملاّ فتحاللَّه به نقل داستانها و قصص مربوط به انبياء و احوال معاد و پس از مرگ توجّه زيادى كرده است.
ملاّ فتح اللَّه در آغاز هر سوره بحث كوتاهى در مكّى يا مدنى بودن آيات دارد. سپس به استناد قول ابى بن كعب فضيلت قرائت هر سوره را بيان، آنگاه شأن نزول سوره يا شأن نزول اولين آيه آن سوره را نقل مى كند. مفسّر آيات را به سبك تفسير كاشفى تقطيع و آنها را به صورت جداگانه به فارسى برمى گرداند. بحثهاى لغوى و ادبى را معمولاً قبل از روايات مطرح مى كند و در نهايت مجموعه زيادى از احاديث و روايت مناسب با آيه را نقل مى كند، بحثهاى كلامى آن هم به منظور دفاع از كلام شيعه و نقل اختلافات فقهى و دفاع از فقه شيعه به تناسب آيات مورد توجّه مفسّر است. در اينجا نگاهى داريم به موضوع تفسير قرآن با قرآن، جنبه روايى تفسير و استفاده از فنون ادبى در تفسير منهج الصادقين.
ملاّ فتحاللَّه كاشانى قرآن را نيازمند به مبيّن و مفسّر نمى داند و بر اين گفته خود چندين دليل مى آورد. اوّل اينكه خداوند استنباط معنا از قرآن را مدح و ترك تدبّر در قرآن را نكوهش كرده است. «الّذين يستنبطونه منهم» (نساء /83) و «افلا يتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها»، (محمد /24).
دوّم اينكه قرآن به زبان عربى روشن نازل شده تا با تكيه بر تدبّر و تفكّر معنى آن مفهوم شود. «انّا جعلناه قراناً عربيّاً» (زخرف /3) «ليدّبّروا آياته و ليتذكّر اولوا الالباب». (ص /29)
سوّمين دليل اين است كه رسول خدا قرآن را مبناى عرضه حديث قرار داده تا صحّت و سقم حديث با قرآن مشخص شود. «اذا جائكم عنّى حديث فاعرضوه على كتاب اللَّه فما وافقه فاقبلوه و ما خالفه فاعرضوا عنه».
هر سه دليل نشانگر آن است كه فهم قرآن به كمك خود قرآن ممكن است.
ملاّ فتحاللَّه كاشانى در توضيح حديث »من فسّر القرآن برأيه و اصاب الحق فقد اخطأ» و حديث «تفسير القرآن لايجوز الّا بالاثر الصحيح و النصّ الصريح» كه تفسير قرآن را به عهده روايات مى گذارد، مى گويد: اين دو حديث و امثال آن در مجمل و متشابه است؛ يعنى فهم آيات مجمل و متشابه در گرو روايات است ولى بقيه آيات از نظر معنا مفهوم است و براى فهم آنها به بيان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ائمهعليهم السلام نيازى نيست.10
در اينجا چند نمونه از رويكردهاى عملى ملاّ فتحاللَّه در تفسير قرآن با قرآن را مىآوريم.
1 - هدايت در آيه «اهدنا الصّراط المستقيم» (حمد /6) از حيث نوع بى شمار، ولى از حيث جنس به چهار قسم تقسيم مى شود:
الف( افاضه خدايى كه بنده بر هدايت شدن به مصالح خود توانمند مىشود. مثل قوه عقليه و حواس باطنى و مشاعر ظاهرى.
ب( ارايه دلائلى كه حق و باطل را براى انسان مشخص مى كنند و اين دو نوع هدايت در آيات «و هديناه النّجدين» (بلد /10) و «فهدينا هم فاستحبوا العمى على الهدى» (فصّلت /17) مذكور است.
ج( هدايتى كه با ارسال رسولان و انزال كتب صورت مى گيرد و آيه «و جعلنا هم ائمّة يهدون بامرنا» (انبياء /73) و آيه «انَّ هذا القرآن يهدى للّتى هى اقوم» (اسراء /9) به آن دلالت دارد.
د( هدايتى كه با آن اسرار براى بندگان خاص كشف مى شود و اين نوع هدايت با وحى و الهام و رؤياهاى صادقانه صورت مى گيرد و آيه «اولئك الذين هَدَى اللَّه فبهديهم اقتده» (انعام /90) و آيه «والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا» (عنكبوت /69) آن را بيان مى كند.
بنابراين در «اهدنا الصّراط المستقيم» چون اصل هدايت حاصل است. مؤمن طلب زيادتى آن را مى كند و يا درخواست ثبات و دوام بر آن و يا خواهان مراتب عالى تر است.11
2 - در آيه «قل من كان فى الضلالة فليُمْدد له الرّحمنُ مدّاً» (مريم /75) كلمه «فليمدد» خبر است. در صورت امر يعنى خداوند ممتد مى سازد، عمر او را، وجود خبر بر لفظ امر دلالت مى كند كه مهلت دادن خداوند شايسته است چرا كه مهلتى كه در اختيار گمراه قرار مى دهد عذر و بهانه را از او مىگيرد. و همين معنا از آيه «انما نملى لهم ليزدادوا اثماً» (آلعمران /178) و از آيه «اولم نعمّركم ما يتذكّر فيه من تذكّر» (فاطر /37) فهميده مى شود12
3 - ملاّ فتحاللَّه كلمه «يد» را در آيه «تبّت يدا ابى لهب و تب» (مسد /1) به معناى كل بدن مى گيرد و به آيه «لاتلقوا بايدكم الى التهلكه» (بقره /195) و «ما قدمت يداه» (نبأ /40) استناد مىكند و مى گويد:
اسناد فعل به «يدين» به جهت آن است كه اكثر عمل انسان با دست انجام مىگيرد.13
4 - مفسّر آيه «و انه لحبّ الخير لشديد» (عاديات /8) را با آيه «الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء» (بقره /268) ضميمه كرده مى گويد فحشا و شديد و بخيل يك معنا دارد و عرب انسان بخيل را مشدد، شديد و فاحش مى گويد.
لذا علت بخل انسان دوستى مال است و شيطان همواره انسان را به بخل دعوت مىكند و از فقر مى ترساند.14
5 - «قالت الاعراب آمناً قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لمّا يدخل الايمان فى قلوبكم» (حجرات /14) در اين آيه به اعراب مدعى ايمان مى گويد شما نگوييد ايمان آورده ايم بلكه بگوييد اسلام آورده ايم، اين آيه نشان مى دهد بين اسلام وايمان فرق است. ايمان اقرار به زبان و تصديق به جنان است و اعراب اقرار داشتند ولى تصديق نداشتند لذا نمى توان گفت اسلام در قرآن به يك معنا آمده است در اينجا به معناى اقرار زبانى است ولى در آيه «ان الدّين عنداللَّه الاسلام» (آل عمران /19) اسلام مقارن تصديق است، زيرا آنچه مورد قبول است همين تصديق است.15
6 - معناى كلمه امت در آيه «و إن من اُمةٍ الاّ خلّى فيها نذيرٌ» (فاطر /24) با توجه به آيه «وجد عليه امّة من النّاس يسقون» (قصص /23) همان جماعت كثيره است. در اينجا مفسّر كلمه امت را با استفاده از آيه ديگر معنا كرده است.16
7 - در آيه 19 سوره فاطر آمده است «و لا تزر وازرةٌ وزر اُخرى» يعنى كسى بار گناه ديگرى را حمل نمى كند. در حالى كه خداوند در آيه ديگرى فرموده است:
«وليحملن اثقالهم واثقالاً مع اثقالهم» (عنكبوت /13) مفسّر مى گويد آيه دوم در باره ضالين و مضلين است كه حامل اثقال ضلال خود و اضلال غير مى شوند نه حامل ضلالت غير لذا هر گناهكار فقط حامل گناه خود است و اين گناه غير از گناه ديگرى است ولى به گناه واداشتن ديگرى گناه محسوب مى شود.17
در مقدمه اى كه مفسّر بر تفسير خود نوشته است به صراحت مى گويد قرآن جز در مجمل و متشابه به مفسّرى خارج از خود نياز ندارد. با اين ادعا به ذهن خطور مى كند كه منهج الصادقين ملاّ فتحاللَّه از تفاسير صرفاً اجتهادى است كه در آن آيات قرآن با خود قرآن تفسير مى شود و همانگونه كه خود مفسّر گفته است تنها و تنها براى فهم آيات مجمل و متشابه از روايات استفاده شده است.
ولى برخلاف اين برداشت اوليه، وقتى به متن تفسير مراجعه مى شود معمولاً پس از برگردان لغات عربى به فارسى (عصر صفوى) و ذكر چند نكته ادبى با حجم زيادى از روايات مواجه مى شويم، آوردن روايات زياد آن هم بدون نقد به گونه اى است كه اين تفسير را به تفسير مأثور بسيار نزديك مى كند.
ما نمونه بارز تفسير مأثور در ميان تفاسير شيعى را «تفسير البرهان» از سيد هاشم بن سليمان الحسينى البحرانى (متوفاى 1107) مى دانيم كه در آن هيچ سخنى از خود مفسّر ديده نمى شود. به گونهاى كه بحرانى ابتدا آيه يا آياتى را مطرح مى كند و آنگاه روايات مربوط به آن را مىآورد. ولى تفسير ملاّ فتحاللَّه را نمىتوان تفسير مأثور از نوع تفسير البرهان ناميد. زيرا در اين تفسير بر خلاف البرهان هم از نكات صرفى و نحوى و هم از خود قرآن براى فهم آيات استفاده شده است و از مفسّر جملاتى در ذيل آيات نقل شده است. تفسير منهج الصادقين به تفسير قمى تأليف على بن ابراهيم بن هاشم قمى شبيه است. كاشانى در تفسير خود ذيل بسيارى از آيات روايات متعددى را بدون ذكر منبع و مأخذ آن آورده است و يا صرفاً به اسم راوى بسنده كرده است. و به رغم اينكه در مقدمه تفسير خود قرآن را مبناى عرضه روايات معرفى مى كند و براى حجيت استقلالى قرآن به احاديث عرضه استناد مى كند ولى در تشخيص به صحت و سقم روايات از طريق قرآن توجهى ندارد.
در اينجا به صورت فشرده به ذكر چند نمونه از آياتى كه ذيل آنها رواياتى بدون توضيح يا بدون مأخذ ذكر شده است، بسنده مى كنيم.
1 - «و لهم فيها ازواج مطهرة» (بقره /25) مر ايشان را باشد در آن بهشتها، زنانى كه جفت ايشان باشند از حورى و انسى كه پاك گردانيده شده باشند از عيب هايى كه زنان دنيا راست از بول و غائط و منى و حيض و استحاضه و نفاس و ساير قاذورات و مكروهات ديگر از سوء خلق و قبح صورت و افعال، چه تطهير مستعمل است در اجسام و اخلاق و افعال و ...
از سعيد بن عامر روايت است كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اگر زنى از زنان بهشت يكبار به دنيا نگرد همه روى زمين پر از بوى مشك مى شود و نور آفتاب و ماهتاب را ببرد. و در خبر آمده اگر بنده، زن عجوزه داشته باشد كه به انواع عيوب و كدورات مبتلا باشد و در غايت قذورات و زشتى، حق سبحانه او را در بهشت از جميع عيبها پاكيزه سازد».18
2 - «قد افلح من تزكى» (اعلى /14) به درستى كه رستگارى يافت آنكه مطهر شد از كفر و مصيبت يا اكثار. «وذكر اسم ربه فصلى» و ياد كرد نام پروردگار خود را به دل و زبان، پس نماز گزارد.
جابر بن عبداللَّه انصارى فرمود كه تفسير اين آيه را از رسولصلى الله عليه وآله وسلم پرسيدم فرمود: كه: معنى آن است كه رستگار شد هر كه نفس خود را از خبث كفر پاك كرد و به شهادتين نيز اقدام كرد. پس بر پنج نماز يوميه محافظت نمود.
ابن قتاده و حسن و ابن عباس گفته اند: در تفسير «قد افلح من تزكى» اى قد ظفر من صار زاكياً بالاعمال الصالحة و الورع. و عن ابن مسعود، «تزكى اى اعطى زكاة ماله و ذكر تكبير العيدين يقول رحم اللَّه امرأ تَصّدق ثُمَّ صلى و از ابن عمرو ابوالعاليه و ابن سيرين مرويست كه مراد از «تزكى» زكاة فطرة است و بذكر تكبير عيد و بصلوة نماز عيد و عدم وجوب نماز عيد و زكاة در مكه منافات ندارد با اينكه سوره مكى است. زيرا كه محتمل است كه اوايل سوره در مكه نازل شده باشد و آخر آن در مدينه گفتهاند مراد به ذكر قلب است نزد صلاة و رجاء ثواب و خوف عقاب، چه خشوع در نماز بحب خوف و رجاء است. و از حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مرويست كه فرمودند:
«التزكى التصديق بصدقة الفطرة، لاابالى ان لا اجد فى كتابى غيرها لقوله تعالى قد افلح من تزكى اى اعطى زكوة الفطر فتوجه الى المصلى صلوة العيد»19
در تفسير منهج الصادقين از فنون ادبى صرف و نحو كمك گرفته شده و در مواردى ديدگاههاى اخفش، سيبويه و زجاج نقل شده است. براى آشنايى با اين بعد از تفسير منهج الصادقين نمونه هايى را ذكر مى كنيم.
1 - «فأزلّهما الشيطان عنها فاخرجهما» (بقره /36)
«پس بلغزانيد قدم آدم و حوا را ابليس پرتلبيس از آن درخت يعنى از جهت آن شجر، و به وسيله آن اصرار ذلت ايشان نمود. به سبب آن حاصل ايشان شد بر ذلت».
ملاّ فتحاللَّه در اين تفسير مرجع ضمير «عنها» را به شجره برگردانده است كه در آيه قبل ذكر شده است و در ادامه مىگويد مىتوان مرجع آن را به جنت برگرداند. در اين صورت معنا چنين شود، شيطان ازلال و اذهاب ايشان نمود از بهشت. مفسّر پس از اختلاف نظر مفسّران در وجود و دخول شيطان در بهشت مىگويد: اشهر آن است كه در ذهن ما رفته يعنى (شيطان) در بهشت داخل شد.20
2 - «و قلنا اهبطوا» (بقره /36)
«و گفتيم آدم و حوا را فرو رويد از بهشت بمادون كه او دنياست.»
مفسّر در اينكه چرا خداوند به آدم و حوا فرمود «اهبطوا» در حالى كه آنها دو نفر بودند. مى گويد عادت عرب اين است كه تثنيه را به صورت جمع هم مى آورد مثل كلام خداوند «و كنا لحكمهم شاهدين» (انبياء /78) كه مراد داوود و سليمان است. و كلام ديگر خداوند كه فرمود: «قال اهبطا منها جميعاً» (طه /123) و باز براى تثنيه جمع آورده است و يا مثل «فان كان له اخوة» (نساء 11) اى اخوان، ملاّ فتحاللَّه براى توجيه ضمير جمع در فعل «اهبطوا» كه خطاب به دو نفر است مى گويد: شايد هم اين ضمير جمع براى اين است كه مخاطبان، آدم و حوا و ابليس بودند. چرا كه ابليس به صورت مسارقت به جهت وسوسه وارد بهشت شده بود و يا مى توان گفت مراد خروج آدم و حوا از بهشت و خروج ابليس از آسمان به زمين است.
در اين دو نمونه نوعى اجتهاد ادبى تفسير ملاّ فتحاللَّه را متأثر كرده است.
3 - «الذى جعل لكم الارض فراشاً و السماء بناءاً» (بقره /22)
«آن كيست كه به حكمت بالغه قدرت كامله گردانيد براى فايده و انتفاع شما زمين را بساطى گسترده تا آرام گيريد و حركت كنيد بر آن به مايحتاج خود و آسمان را سقفى برافراشته.»
مفسّر در معناى جَعَلَ مى گويد: جَعَلَ از افعال عامه است و به يكى از سه معنا مستعمل است. يكى به معناى صارَ و طلق كه در اين صورت متعدى نيست. دوم به معناى «اوجد» و اين قسم متعدى به يك مفعول است. مثل «جعل الظلمات و النور» و سوم به معناى «صير» است كه متعدى به دو مفعول است. كقوله «جعل الارض فراشاً» و تصيير هم به قول است و هم به فعل و عقد. تصيير فعلى مثل جعلت الفضة خاتماً. تصيير قولى مثل جعلت زيداً اميراً و اعتقادى مثل جعلت زيداً عالماً. آنچه در اين آيه آمده است تصيير ارض است به فراش و معناى آن اين است كه بعضى از جوانب آن را از ميان آب بيرون آورده و ظاهر ساخته با آنكه آب به حسب طبع محيط بر همه بود. و آن را متوسط گردانيده ميانه صلابت و لطافت تا آنكه براى نشستن و خوابيدن مانند فراش مبسوط براى بندگان مهيا گردد.»21
4 - «الحمداللَّه الذى انزل على عبده الكتاب و لم يجعل له عوجاً قيّماً لِيُنذر باساً شديداً من لدنه و بشر المؤمنين» (كهف /1-2) مفسّر در منصوب بودن كلمه «قيّماً» مىگويد: اين كلمه مى تواند منصوب باشد به فعل مقدر. يعنى جعله قيماً، خداوند قرآن را قائم به مصالح بندگان قرار داد. و يا علت منصوب بودن «قيّماً» مىتواند حاليت آن باشد و عامل در او انزال است. خداوند قرآن را فرستاده بر بنده خود در حالى كه مستقيم و بر حد اعتدال بود.»22
5 - «و اذا رأيتهم تُعجبك اجسامهم و ان يقولوا تسمع لقولهم كانهم خُشُبٌ مسنّدة» (منافقون /4) در اين جا هم مفسّر دو احتمال مىدهد. الف: «خشبٌ مسنّدة» حال براى ضمير «قولهم» است. ب: «خشب مسنّدة» كلام مستأنف است و محلى از اعراب ندارد. در صورت اول معنا چنين مى شود. وقتى گفتار اينان را گوش مى كنى به خاطر حلاوت كلام و فصاحت و بلاغت بيان ايشان، آن را باور مى كنى در حالى كه در عدم تعقل و قلت تدبّر، اينان گويا چوبهاى خشك به ديوار نهاده شدهاند.
و در صورت دوم معنا چنين مى شود ايشان مثل چوبهايى هستند كه متروكند و مثل چوبهاى داخل سقف يا ديوار نيستند كه نفعى داشته باشند.»23
با بيان اين چند نمونه مى توان گفت ملاّ فتح اللَّه به رغم اينكه روايات و منقولات زيادى را ذيل آيات بدون هيچ نقدى مى آورد ولى در پاره اى موارد در معناى آيات با تكيه بر قواعد ادبى اظهار نظر كرده و همين وجه تفسير او را از يك تفسير صرفاً مأثور خارج كرده است و اينكه بعضى آن را جزء تفاسير مأثور مى شمرند جاى تأمل دارد.24
1 - عميد زنجانى، مبانى و روشهاى تفسير قرآن، تهران، وزارت ارشاد - /215
2 - رياض العلماء، 318/4.
3 - الامين، محسن، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 393/8.
4 - ايازى، سيد محمد على، سير تطور تفاسير شيعه، رشت، انتشارات كتاب مبين، /89
5 - كاشانى، ملاّ فتحاللَّه، منهج الصادقين، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 2/1.
6 - همان، 3/1 و 4
7 - كاشفى، ملاحسين، مواهب عليه، تهران، انتشارات اقبال، 104/1.
8 - كاشانى، ملاّ فتحاللَّه، منهج الصادقين، 4/1.
9، همان، 5/1
10 - همان، 22/1.
11 - همان، 51/1.
12 - همان، 450/5.
13 - همان، 385/10.
14 - همان، 326/10.
15 - همان، 433/8.
16 - همان، 443/7.
17 - همان، 440/7.
18 - همان، 135/1.
19 - همان، 221.
20، همان، 175.
21، همان، 117.
22، همان، 346/1.
23، همان، 294/9.
24، معرفت، محمد هادى، التفسير والمفسّرون، قم، كتابخانه آية اللَّه مرعشى، 346/2.